یازار: رحیم نیکبخت
آذربایجان در تاریخ فرهنگ و هویت ایران اسلامی جایگاه ویژه‌ای دارد. رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران از این خطه پاک آغاز گردید که از عشق و ارادت مردم مسلمان این سامان به خاندان اهل بیت پیامبر (ص) را حکایت دارد. مهمترین عامل ایستایی و مقاومت جانانه مردم آذربایجان در مقابل متجاوزان عثمانی این عرق مذهبی اصیل بود. تجلی این عشق و محبت سرشار را در شکوفایی ادبیات مرثیه آذربایجان می‌توان مشاهده کرد که از مهمترین اجزای شعر و ادب ایران اسلامی است.
از جمله شعرای مرثیه‌سرای سترگ آذربایجان که متأسفانه گمنام واقع شده است مرحوم میرزا عبدالوهاب متخلص به حقیر خویی (متولد 1258 هجری قمری، وفات 1318 هجری قمری) می‌باشد. بخشی از دیوان وی با نام "دُرّ بی‌نظیر یا دیوان حقیر" به همت مرحوم محمود صادری و گزینش و انتخاب مرحوم حاج صادق تائب تبریزی (متوفی به سال 1386 تهران) در تبریز به صورت چاپ سنگی منتشر گردیده است. خداوند در سالیان گذشته توفیق درک محضر حاج صادق تائب تبریزی مرثیه‌سرای نام‌آشنای آذری را نصیب گردانیده بود از آن شاعر فقیه شنیده‌ام که آثار مرحوم "حقیر خویی" شامل سه دفتر بزرگ بود که دیوان انتشاریافته فوق گلچینی از آن سه دفتر بوده است. حال این سه دفتر کجاست و نزد کیست من نمی‌دانم؟ وظیفه ادب دوستان خویی است که ضمن جمع‌آوری مواریث ارزشمند ادبی و علمی خوی موضوع را پیگیری نمایند.

دیوان فوق‌الذکر که اشاره شد شامل مقدمه‌ای از مرحوم آقای علی محرری در مورد شرح‌حال حقیر خویی به تاریخ 31/2/1338 شمسی می‌باشد. نزدیک به نیم قرن پیش- شامل 287 صفحه در قطع جیبی به خط محمدعلی بن محسن ادیب‌العلما و خاتمه آن به قلم آقای محمود صادری انتشار یافته است. در مقاله دیوان حقیر شرح‌حال وی به قلم علی محرری چنین است:
"... از نوحه‌های دلسوز آن مأجور و ضمناً با احیای آثار گرانبهای آن مرحوم خدمتی نموده و روح پر فتوحش را با این عمل خداپسندانه شاد و خرم فرمایند و تهیه‌ی سرآغاز و شرح زندگانی آن مرحوم را به این ناچیز واگذار نمودند. نظر به اینکه شادروان حقیر برای خودش شرح‌حالی ننوشته و اگر هم نوشته باشد در دسترس ما نبود ناگزیر از مدارک کتبی صرف‌نظر و از اطلاعات آقای میرزا بزرگ‌خان ریاحی که از سالمندان با اطلاع و مصاحب و معاشر شاعر مزبور بودند استفاده و به خدمت آقایان محمود صادری فرش‌فروش و مشهدی صادق تائب تبریزی صاحب کتاب جوهرالمصائب که زحمت قبول فرموده‌اند به طبع کتاب مزبور اشتغال ورزند فرستاده می‌شود. شادروان میرزا عبدالوهاب متخلص به حقیر فرزند حاجی غفار ساکن شهرستان خوی در سال 1285 هجری قمری متولد و به شغل بزازی اشتغال داشته و از این راه امرارمعاش می‌کرده است شخصی بود متقی و متدین و وارسته و شریف اخلاص و علاقه‌ی مفرطی به حضرت حسینعلیه‌السلام داشت چنانچه این عشق و اخلاص ایشان از خلال اشعار و مراثی که سروده‌اند کاملاً مشخص می‌باشد خوشبختانه شهرستان خوی در هر دوره از شعرا، و نویسندگان خوش‌قریحه خالی نبوده است ولی آنچه شایان ذکر و جلب توجه می‌کند این است که حقیر مرحوم بر حسب اقتضای علوّ همّت و استغنای طبعی که داشته در دوره زندگانی خود به هیچ‌وجه لب به مدح و هجای کسی نگشوده و همواره عفت قلم خود را نگه داشته است به طوری نقل می‌کنند: یک نفر از متنفذین محلی آن دوره از شعرا تقاضا نموده بود که در وصف جشن عروسی فرزندش قیصیده‌ای بسرایند و شعرا هر کدام قصیده‌ای ساخته و عرضه نمودند ولیکن شاعر ما مرثیه‌ای در مصیبت حضرت قاسم ابن الحسن علیه‌السلام سروده و پیش آن شخص می‌برد و می‌فرماید که من نیز مدیحه‌ای در حقّ داماد مولای خود و مرثیه‌ی او نوشته و آوردم این عمل (حقیر مرحوم) خیلی جالب توجه واقع و دو مقابل انعام و صله که به دیگران داده بود به وی بخشید و برای احتراز از اطناب از نوشتن مرتبه صرف نظر و فقط آخر آن را که شاهد مطلب است می‌نگارد: سرمشقینی حقیریمُون اوّلده ویرموشم  / دفترده  یازماسون  قلمی  شعر   باطله
و در اینکه این شاعر عاشق حسینی کاملاً از طرف مولای خود مؤیّد بوده است هیچ تردیدی نیست برای اینکه معلوم بود حقیر مرحوم غیر از مختصر تحصیلات فارسی اطلاعات عربی نداشته است ولیکن برخلاف انتظار آثارش از آیات قرآنی و مطالب غامضه‌ی علمی و اخبار ائمه‌ی هدی علیه‌السلام که هر یک در جای خود حاکی از کمال فضل و بلاغت شاعر است خالی نیست و این اندازه اشعار پر مغز از یک نفر عادی به جز با تأییدات سبحانی و توجهات حضرات معصومین علیهم‌السلام ساخته و پرداخته نمی‌گردد و برای اثبات این موضوع یک قصیده‌ی احتجاجیّه‌ی او را تلخیصاً می‌نگارد تا خوانندگان محترم خودشان قضاوت نمایند.
منم   که    قاطبه‌ی  ماسوایه  مولایم
منم   که  سلسله‌ی    انبیادن   اعلایم
منم حروف الف لام میم ایچون تأویل
منم  کتاب  من  الله   سوره‌ی  تنزیل
قتیل  رادم  و  توراة  روشن و انجیل
منم   که   آخر  اسماء  اسم  حُسنایم
قصیده‌ایست 87 بیت که احتجاج حضرتست و از غرائب حالاتش که می‌توان برای ایشان یک کرامتی شمرد این است که شادروان حاجی عباس بزاز که از معروفین و معتمدین عصر خود به شمار می‌رفت نقل می‌کند که با میرزا وهاب همسایه‌ی دکان بودیم و معًا نظر زیارت عتبات عالیات داشتیم قریب بروز حرکت با ایشان ملاقات و در تعیین روز حرکت صحبت کردیم میرزا اظهار داشتند که از مسافرت منصرف شده‌اند از علت انصراف پرسیدم فرمودند سیصد تومان به بازار قروض متفرقه دارم که نتوانسته‌ام بپردازم می‌ترسم مشغول‌الذّمه مردم باشم شما بروید من هم التماس دعا دارم حاجی عباس می‌گوید ما رفتیم و در کربلای معلی مشغول زیارت بودیم یک شب در خواب دیدم که حقیر مرحوم به کربلا می‌آید و ما هم با عده‌ای رفقا به استقبال ایشان رفته‌ایم از حقیر پرسیدم شما که از آمدن منصرف شده بودید فرمودند بالاخره قسمت بود آمدیم از خواب بیدار شدم و درست تاریخ این رؤیا را نگهداشتم پس از مراجعت به خوی از حالات میرزا پرسیدم معلوم گردید در شب در همان روز که شب در خواب دیدم به رحمت ایزدی پیوسته و به زیارت مولای خودش حضرت ابی‌عبدالله علیه‌السلام موفق گردیده است رضوان‌الله علیه و سال وفاتش 1318 قمری در خوی به سنّ شصت سالگی بوده است و از او سه دختر و یک پسر بجا مانده بود که پسرش نیز پس از چند از خود فوت نمود فعلاً باقیات صالحات ایشان عبارت از مجموعه‌ای می‌باشد که انشاءالله به تدریج چاپ خواهد شد. شعر:
هر چند  پارسانیم  امّا  نوشته‌ام / بر لوح دل محبت مردان پارسا
ارادتمند و خاکپای عزاداران حسینی
علی محررّی 31/2/1338"
در آستانه محرم قرار داریم، اشعاری از سروده‌ی این شاعر توانا و بلندمرتبه آستان ملک پاسبان حضرت اباعبدالحسین (ع) تقدیم ارادتمندان اهل بیت می‌گردد و ثواب قرائت آن هم نثار روح حقیر خویی و تائب تبریزی و تمامی عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت می‌شود:

احوالات قتل‌گاه زبان‌حال حضرت زینب در بالین امام مظلوم

حسین  ای  زینب  دوش  پیمبرص
حسین  ای  گوشوار  عرش  داور
گهی  دوش  نبی جای  تو  باشد
گهی  در  خاک مأوای  تو  باشد
گهی صد  پاره اعضای  تو  باشد
به دشت کین به‌خون غلطیده بی‌سر
چرا  ای   تشنه‌لب   آبت  ندادند
به  قصد   قتل  بر  جانت   فتادند
به  حلق  نازکت  از  کین   نهادند
سنان  نوک  سنان  و  شمر  خنجر
سرت    بیگانه   از   پیکر    فتاده
برهنه    پیکرت     بی‌سر     فتاده
ز تیغ   و   نیزه   و   خنجر   فتاده
به میدان غرق خون صد  پاره پیکر
به قربان  سرت  بر تن  سرت  کو
لباس  و  پیرهن   اندر   برت   کو
تو  شاهی  و  سپاه  و  لشگرت کو
چه شد عباس و قاسم عون  و  جعفر
فدای    پیکرت   ای   نور   عینم
چه   حالست  این  امام  مشرقینی
شهید  تشنه‌لب   بی‌کس   حُسینم
بمیرد   خواهرت   زینب    برادر
تسلی   ده   به   اطفال   صغیرت
به   اطفال   اسیر   و   دستگیرت
نظر  کن  از  کرم  سوی  حقیرت
ندارد   حاجتی  غیر  از  تو  دیگر

احوالات کوچ از قتل‌گاه کربلا

یتشدی    قتلگه    عشقه    آل    پیغمبرص
ظهوره گلدی اوصحراده شورش محشر
سُراغ ایدروی آتا جسمینی  خانم  قیزلار
اوغول جنازه سنی آختاروب اوغونسورلار
تاپوب  عزیزینی  هر کس دیردی واویلا
اولوب   سرّییه‌یِ   نالانه   هم‌صدا    لیلا
گزردی  زینب  نالان   اوقانلو  صحرانی
تاپوب حسینی اوج ایتدی عرشه  افغانی
گوروب او حالیله چون مهربان برادرینی
سالوبلاگون   قاباقندا   یارالی    پیکرینی
اولوبدی گون کیمی عریان لباسدن بدنی
اونانه غسل ویرن وارنه دفن و کفن ایدنی
یوزین اَیاقنه قویدی گیدوب اودم هوشه
گلنده هوشه گوروب خوندل گلورجوشه
جِگر آلشدی چخوب او دلی سینه سیندن آه
دونوب مدینیه عرض ایتدی یا رسول‌الله
***
اولان  بوقاننه   غلطان   سنون  حسینندور
اولوبدی  زینب  میدان  سنون  حسینندور
همین  بو سینه دی بسلردی سینه ده زهرا
اولوب  نشانه‌ی  پیکان  سنون  حسینندور
گهی لبوندن  او  پردون  گهی  بوغازیندان
گل اوپ کسوک بو غازیندان سنون حسینندور
ورو بلا سینه سینه دورتمین اوخ یاراسی هنوز
یارا  لاریندان   آخارقان   سنون  حسینندور
اوقدر  یاره  دگوب  جسمینه   بوگل   بدنی
اولوبدی  خاکیله  یکسان  سنون  حسینندور
یارالی جسمیده بیر گُل آچوبدی هر یاراسی
الوبدی  جسمی  گلستان  سنون  حسینندور
کسوبدی   اهرمن   انگشتر   اُسته  انگشتین
سریر   عشقه   سلیمان   سنون    حسینندور
حجازی   ترک   ایلین    کینه‌ی    مخالفلن
عراق   اهلینه   مهمان    سنون   حسینندور
گوزی   فراتده   حسرتله   العطش   گویان
ویرن سو اوسته سوسوزجان سنون حسینندور
کمال     شوقیله     بو     کربلا     مناسینده
اولان   شریعته    قربان   سنون   حسینندور
قوری  یراوسته  ویرن  پاره  پاره  گُل  بدنی
گویون ستاره‌لرین  سان  سنون  حسینندور
حقیریمون غمی  یوخ  عرصه‌گاه  محشرده
اوگونده   داور  دیوان   سنون   حسینندور
* * *
دیدوقجا شوره گلوب آرتدی دمبدم دردی
یوزین    بقیعه    مزار    بتوله    دوندردی
دیدی عجب خبرون و از غریب عیا لوندان
سورو شموسان نیه بس اهل بیت حالوندان
بقیعدن   گذرایت    سمت   کربلا   یه  آنا
سالوبدی  دور   فلک   زینبون   بلایه   آنا
دیار  کرب  و  بلاده  قیام   محشری  گور
اسیر   قوم   دغا    عترت    پیمبری   گور
ز  بس  عداوت   آل   امیّه   ایتدی   بروز
سنون حسینوی اُلدوردولر بوچولده  سوسوز
دیمه که  شمر  ستم  پیشه  ظلمدن دویدی
گوزوم  باخا باخا  خنجر  بوغازینه  قویدی
سویوبلا  جسمینی  اگننده  پیرهن  یوخدی
هنوز یرده قالوب نعشی دفن ایدن یوخدی
همان حسین که تاپوب پرورش قوجاقینده
قالوب   نه   حالیله   گورگونلرین  قباقینده
سواولمادی  ولی  غسلی  ویریلدی   قانیله
دوباره   من   یووارام   چشم   خونفشانیله
سویولمو شام نه لباس و نه زیوریم واردور
ولی باشیمدا همین  کُهنه  معجزیم  واردور
اونی     داقویسالاگرایلرم    حسینه   کفن
ولی چتین  گورورم  من اَمان ویره دشمن
جفا  الیله  آنا  من  حسینی  ترک  ایدورم
یارالی پیکرین عریان قویوب دورب گیدورم
یارالی سینمی  شور  و  نوایه  تاپشورورام
یارالی  قارداشیمی   کربلایه   تاپشورورام
رقیّه    سی    یاناجاق     آتش     فراقنده
علی‌اصغری     امّا       یاتار      قوجاقنده
اَیاقی     آتدایاتار     اکبری     گیدرهوشه
اولاراونیله   حسینون   مزاری   ششگوشه
گورن     اوقبری     گلرداده    آه    وائیله
بولراویرده   یاتوب    بیر     آتا     بالائیله
آتابالا   غمینی   یاد    ایدراورک    داغلار
او پاک مدفنه  سورتر  یوزین  یانار  آغلار
ویرر  آتانی   اوغول   جاننه   قسم   زوّار
نه   حاجتی   اولا   ایستر   آتابالادن   آلار
نولور بو  وفقه  آلهی  حقیره  قسمت  اولا
گیدنلره   قاریشوب   عازم   زیارت   اولا

زبان‌حال حضرت زینب سلام‌الله در قتل‌گاه کربلا

بو  نفاق  چرخ   سپهرون   بوکولوبدی   قامتی   زینبون
اورگینده    دمبدم    آرتوری   الم   و   مصیبتی   زینبون
بیراوسان    بوقدر   جفاندور   فلک    آل   پاک   پیمبره
بونه جور و ظلم و نه کینه  دور  بوحریم  عترت  حیدره
نه   روا   سکینه   اسیر    اولابوسَنان    دشمر    ستمگره
حَذرایله   شرط   وفادگل   اولاحتک   حرمتی    زینبون
قولی   باغلی   خیل   اسیرلر   چکلوبدی   قید   سلاسله
حرم  اهلی  دسته‌گل  کیمی   دوزوب  بونظامیه   سلسله
سفر  ایلرایمدی  بوکاروان  خبر  اولدی  کوچ  ایده قافله
اولا شهر  شامه   طرف   روان   بوقطار  محنتی   زینبون
چوورنده    قتلگه    طرف   چو   مهار   ناقه‌نی   ساربان
یتشن   زماندانه  گوردولر  توکولوب   جنازه‌ی   بی‌کران
دوزولوبدی  پیکر  چاکچاک‌هامی  زخم  تیغدی  هم‌سنان
بو  بساطی  گوردی  فزون  اولوب  الم  کدورتی  زینبون
نه  گوروب  که گلشن فاطمه پوزولوب هجوم  سمومدن
یخلوبدی    قامت   سرولریره    زخم   تیشه‌ی    قومدن
یوزی اُسته بیرجه بدن دوشوب که فزوندی زخمی نجومدن
نظری  دوشنده  نه  حاله  گور دوشراوندا  حالتی  زینبون
چکوب  آه  و  ناله   فغانیله  بیله  عرض  قیلدی که یااخا
سنه‌کیم  بوظلمی  رواگوروب  منی  ایتدی  هجروه  مبتلا
نجه‌قان ایچنده گوروم سنی  بویارالی   جسموه   من  فدا
نظرایله  قان  کیمی  دیده‌دن  آخاراشگ  حسرتی  زینبون
باخورام   که  پیکر   نازنین   داغلوبدی   کثرت    یاره‌دن
بولورم      زیاده      وروبدیلار     اُسته‌یاره     دوباره‌دن
بوقدر  جراحت  کارگر   که   بدنده   چوخدی   ستاره‌دن
نجه  صبر  و  تاب  و  توان قالور توکنوبدی طاقتی زینبون
دیدی  شرح  حالینی  بیر زمان توکوب اشگدیده  نی‌دمبدم
چاغروب    فغانیله    یا علی    بوبلادیارینه    قوی    قدم
پوزولوب اساس  جلالیمز  قریلوب  سپاه  یاتوب  علم
تیشوب   زمان   اسیرلیق   داغلوبدی   شوکتی   زینبون
بوهمان  حسیندی  فاطمه  بویودوردی  نازیله   سینه‌ده
هم آلاردی دوشینه مصطفی بوهمان  حسیندی  مدینه‌ده
گور آلوبلا نیزه ده چکنینه باشین  ایمدی  لشگر  کینه‌ده
بوبلا  چولونده  قیام  ایدوب  بابا  گور  قیامتی  زینبون
بولوسن  که  اول  امردن  سنه  امر   ایدوبله   بوخدمتی
نقدر  که   الده‌دی  اختیار  هدرایتمه  الده  کی  فرصتی
اوزایشونده ایله حقیر جهد گیدر عمر برقالی  حسرتی
وار   امید   روز    جزاسنه   یتیشه   شفاعتی   زینبون

ذکر اسیری آل الله در دست اشقیای شام

مسلم   اولدی    کمند     بلایه    آل   الله
دوزولدی  سلسله  تک   عترت  رسول‌الله
چو دست قدرت حق وقف آستیـن اولدی
آچوب  جسارت  الین  قوم  آستین  کوتاه
مقیّد    ایتدیله    زنجیره    قدرت    اللهی
گوروب  وجودینی  مطلق  جماعت گمراه
قویاندا  رشته‌ی  تسلیمه   گردن   تفویض
بویوردی   کلمه   وَ   جهّتُ   وجِهی   لله
اوقیدایچنده   الی   نظم    عالمه   مبسوط
وجودی ضعفیله ذرّات کونه پشت  و  پناه
گورنده   شیرخدا   اوغلونون  الین  باغلی
الوب  اوقوم  زبون   شیرگیر  چون  روباه
طنابه    باغلادیلار    اهل   بیت   اطهاری
اوجالدی  گوگلره  فریاد  و  آه  و واویلاه
سِنِق  کجاوه نه  بیر  سایبان  نه  بیر  حایل
اولوب   بنات    بتوله   مقام   و   منزلگاه
مخدرات   حرم  دست   بسته  دل  خسته
دیوم   نه  حالتیله  اولدولار  روانه‌ی   راه
آچق دیولماقا  گلمز  دیو  بدیلر  هر  چند
نقابیدی   اسرانین   یوزینه   زلف    سیاه
محال  کشف  اولاسرّ  مکشفّات    وجوه
هانی   بوسِرِّدن   آگاه   اولان   دل    آگاه
نقدر کشف اولاواضحدی وجهی کشف اولماز
اویوزلره  که  دو  تا  پرده  ظلّ   ظلّ   الله
اگرچه   قول   لّاری   باغلیدی  صورتاً  امّا
ظهوره ویردیله گورنه جلال و شوکت و جاه
سلوک   سیرلری   مسلک   طریقت  عشق
مقام     فقرلری     پایه‌ی      فَنا     فی‌الله
شکسته   قلبلری    منزل    خدای   حسین
به   حکم   بیّنه‌ی   فی   قلُوبِ   مَنْ  والاه
اولان    ریاضتی    تکمیل    مرشد   کامل
قباقدا      راه    نما       مقتدالره     همراه
نجوم   تک   شهدا   باشلاری    برابر   ده
سر امام  جدا   اُسته   جلوه‌گر   چون   ماه
نی   سِنان   اولدی    نخل    وادی    طور
کلیمی    سِّرِ    اَناَ    اللّهدن    ایده    آگاه
چو  مدّ  بسمله  نخل  سنان  سنان  اوزره
سر   منیری   چو    لفظ    جلاله‌ی    الله
ایدردی   دیده‌ی   حسرتله   ناطق   قرآن
ورق ورق داغلان  اهل  بیت  اوزینه  نگاه
گوروب که حکم خدایه و روّله چوخ تغییر
اولارکه   محکم   آیاتدن   قیلوب    اکراه
اوقومه  حکم   آلهی   نی   ایتماقا   جاری
کلام  حقّی  او  قرآن  یوزیله  گتدی  گواه
باخاندا   سوره‌ی    توحیده    سطر   اوّلده
جدا   باشندا   باشی    باشلیوب    کلام‌الله
... (صص 249- 242)





برچسب ها : شاعر تانیتیمی  ,  مقاله لر  ,